یکشنبه 88 اردیبهشت 13 , ساعت 2:6 عصر
سلام امروز دلم برای مادرم ، مادر هر دو عالم فاطمه زهرا(س) تنگ شده.کاش غمش را درک میکردم. کاش من باعث غمش نمیشدم.کاش تلاش میکردم سرباز فرزندش مهدی باشم کاش...مادر مرا ببخش.مادر ببخش اگر آتش افروختم اگر با گناهم سینه ات سوختم.ببخش مادرم ،مادر مهربان. التماس دعا. اللهم عجل لولیک الفرج
باز هم موسم پرپر شدن گل آمد باز هم فصل فراق گل و بلبل آمد آسمان دل ما ابرى و بارانى شد دیده را موسم اشک و گهرافشانى شد دل بىسوز و گداز از غم زهرا دل نیست دل اگر نشکند از ماتم او، جز گل نیست خون و اشک از دل و از دیده ما مىجوشد فاطمه صورت خود را ز على مىپوشد عمر کوتاه تو، اى فاطمه فهرست غم است قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است رفتى، اما ز تو منظومه غم بر جا ماند با دل خسته و بشکسته على تنها ماند اثر دستستم از رخ نیلى نرود هرگز از یاد على، ضربتسیلى نرود با على راز نگفتى تو زبازوى کبود باپدرگوى که بعد از تو چه بود و چه نبود شهر اگر شهر تو، پس حمله به آن خانه چرا مرگ جانسوز چرا؟ دفن غریبانه چرا؟ داغ ما آتش و میخ در و سینه است هنوز مدفن گمشده در شهر مدینه است هنوز باغ، تاراج شده، عطر اقاقى مانده است سنت دفن شبانه ز تو باقى مانده است
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|